3 مرداد 98
🥳🥳🥳 3 مرداد 98 با شعر خوندن روح انگیز دخترم بیدار شدم از خواب 😚😚😚😍💃 طبق معمول صبح قبل از مامان بیدار شدی و میخواستی بیدارم کنی ولی چون من هنوز خوابم میومد پشتمو کردم بهت و خوابیدم 😉😇 بعد از اینکه چند دقیقه با عروسکت بازی کردی اومدی کنارم و خودتو چسبوندی بهم و برام شعر تاب تاب عباسی رو خوندی 😍😍😍😍😍 واااای 🤗🤗 احساس کردم کل خوشیهای دنیا مال منه تاب تاب عباسی اُدا منو نَنازی (نندازی) اِنازی (بندازی) تو بعَلِ(بغل) مامان اِنازی(بندازی) مرتبه دوم هم به جای تاب تاب عباسی. گفتی تاب تاب خدایی کلی بوست کردم و قربون صدقه ات رفتم بعدش که خواستم با هم تاب تاب عباسی رو بخونیم تا که گفتم تاب تاب عباسی تو گفتی شاه نداره 😜 فهمیدم...