نرجس خانومنرجس خانوم، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

من و نرجس بانو

3 مرداد 98

1398/5/3 23:19
126 بازدید
اشتراک گذاری

 🥳🥳🥳 3 مرداد 98 با شعر خوندن روح انگیز دخترم بیدار شدم از خواب 😚😚😚😍💃

طبق معمول صبح قبل از مامان بیدار شدی و میخواستی بیدارم کنی ولی چون من هنوز خوابم میومد پشتمو کردم بهت و خوابیدم 😉😇 بعد از اینکه چند دقیقه با عروسکت بازی کردی اومدی کنارم و خودتو چسبوندی بهم و برام شعر تاب تاب عباسی رو خوندی 😍😍😍😍😍
واااای 🤗🤗 احساس کردم کل خوشیهای دنیا مال منه
تاب تاب عباسی
اُدا منو نَنازی (نندازی)
اِنازی (بندازی)
تو بعَلِ(بغل) مامان اِنازی(بندازی)
مرتبه دوم هم به جای تاب تاب عباسی. گفتی تاب تاب خدایی
کلی بوست کردم و قربون صدقه ات رفتم
بعدش که خواستم با هم تاب تاب عباسی رو بخونیم تا که گفتم تاب تاب عباسی تو گفتی شاه نداره  😜 فهمیدم همون یکی دو مرتبه ای که بابات تو ماشین اینو واست خونده یاد گرفتی منم شروع کردم خوندن شعر یه دختر دارم شاه نداره که کلمات آخرشو همراهی میکردی
تا هم به آخرش میرسیدم و میگفتم آیا بدم ؟ سریع میگفتی نده 😁😁🤣

پسندها (2)

نظرات (1)

نرگسنرگس
4 شهریور 98 23:26
آخی ... جون دلم😍😍😍😍😙😙😙😙
مامان نرجس خانوم
پاسخ
🌷💐❤❤