خدایا واسه داده و نداده ات شکر
سه سال پیش یه همچین روزی حوالی همین ساعتا بدون دغدغه ی ساعتی بعد با خیالی خوش خرامان رفتم خوابیدم که با دردناکترین اتفاق زندگیم بیدار شدم و تا چند ساعت بعدش تکه ای از وجودم کنده شد و خداوند لیاقت امانت داری رو ازم گرفت قبل خوابیدن کلی باهاش درد و دل کردم که همون اولین و آخرین درد دل من باهاش شد
و امسال باز خداوند امانتی رو بهم عطا کرد که دستش تو دستمه و میخوایم بریم پیش خیاط و اولین شلوار مامان دوز رو براش برش بزنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی