نرجس خانومنرجس خانوم، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

من و نرجس بانو

بی خبر تنهایی رفتی بیرون

1400/1/18 14:12
255 بازدید
اشتراک گذاری

وااای خدای من سرم داره سوت میکشه از کارات 😭😭😭

یعنی دود از کله ام بلند شده 🤯🤯🤯🤯

باباجونت رفت کمک بابابخشی که عزیز جون رو از حموم بیارن بیرون.

تو هر کار کردی همراش نبردت بعد گریه کردی و آخرشم گفتی من میرم پیش بابام. منم فک کردم میری تو حیاط میبینی بابا نیست بر میگردی دیدم برنگشتی گفتم تو حیاط خودتو با فروغون و گل و گیاه ها سرگرم کردی نگو تو در حیاط رو باز کردی رفتی خونه بابا بخشی اینا 😱😨 🤯🤯

الان باباجونت زنگ زد فقط میپرسید نرجس کجاست؟ یهو دلم هری ریخت اولش که فک کردم دایی ابراهیم تو خیابون دیدت شدت عصبانیت باباتو که دیدم بعدش فک کردم خدای نکرده نکنه تصادف کردی ولی خداروشکر سالم رسیده بودی خونه بابابخشی اینا از پشت گوشی صداتو شنیدم قطع کردم هم خوشحالم از سلامتیت هم ناراحتم از کارت هم گریه میکنم از بابات

الانم صداتون از تو حیاط میاد که رسیدین شاد و خرم

حالا قبلش به من اطمینان میدادی که مامان تو رو هم دوست دارم 😏 ولی میخوام برم پیش بابام

باید با هم صحبت کنیم عزیزم😁

💥 راستی من داشتم گلسر درست میکردم🙈

پسندها (5)

نظرات (2)

زهرا‌بانوزهرا‌بانو
18 فروردین 00 16:09
وای عزیزم این دختر چقدررر شیطونه ماشالا. خدا رو شکر که به خیر گذشته.
مامان نرجس خانوم
پاسخ
آره بابا خیلی شیطونه حالا من صد در هزار وقت میکنم اینجا بنویسم 
❤️Maman juni❤️Maman juni
2 تیر 00 15:35
😍
مامان نرجس خانوم
پاسخ
💐💐❤❤