نرجس خانومنرجس خانوم، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

من و نرجس بانو

خاطرات دخمل شیطونم 😉

1398/10/30 23:38
112 بازدید
اشتراک گذاری
14 آبان 98 : نقاش کوچولوی خونه ی ما  😍
 
 
20 آبان 98 : صعود به قّله بابا عباس
 
 
حذف قلّه و لبخند پیروزی
21 آبان 98 : بفرمایید انار دونه دونه با چاشنی عشق به مناسبت دو سال و سه ماهگی دخملی
 
22 آبان 98 : پیاده روی جهت چرت پرونی نرجس خانوم در طول روز اصلا نمیخوابی بعد دم غروب آهنگ خواب میزنی (مخصوصا اگه تو ماشین باشیم) یه نیم ساعت میخوابی و باز کوک میشی تا ساعت دو سه نصف شب . حالا یه عادت خوبی که داری اینه که یه باد به کلّت بخوره زود چرتت میپره اینجا هم میخواستیم بریم بندملا جنابعالی شدید تو هپروت خواب بودی باباجون زد بغل و یه کم پیاده روی همچین سرحال شدی که انگار نه انگار دو دقیقه قبلش نق میزدی واسه خوابیدن 👇
 
26 آبان 98 : لعنت به گرونی یهویی بنزین که خواب اول صبح ما رو ازمون گرفتباباجونت به دلیل گرونی بنزین شیفته تو هم فهمیدی اگه بره نمیتونه بیاد صبحا گوش بزنگی که کی بابات بیدار میشه همراش بیدار میشی تا بری همراش اداره 🤭 
اینجا هم رفتیم پارک جلو ساختمون سرگرمت کنم تا بابا بره سرکار ولی بازم بهونه بابا رو میگیری 😫😔
👇👇👇
 
16 آبان 98 : باباجون رفته تو اداره من و تو هم ماشین منتظریم و دخملی در حال رانندگی دیگه قشنگ فرمونو میچرخونی و میگی هاننن هاااان هااانننن 😀
 
10 آذر 98 : عشقولانه های پدر دختری 👇👇👇💖💖💋

11 آذر 98 :
عکاسی تو حیاط بابابخشی : 
قدت قشنگ اندازه جایی که تنه درخت انبه دو شاخه میشه است گیر داده بودی خودت وایسی تا سرت اینطوری بشه
بالاخره مجوز دادی بغلت کنن 
آقا صدرا بغلت کرده بس که دوستت داره
 

بالاخره مجوز دادی بغلت کنن 😂
آقا صدرا بغلت کرده بس که دوستت داره
 
اینم طبیعت زیبای حیاط بابابخشی 👇👇
 
17 آذر 98 : طلاهای عروسیم که واسه خرید زمین فروختیمشون . دوست داشتم عکسشو بزارم یادگاری بمونه چون خودم به شخصه همیشه کنجکاو بودم بدونم طلاهای عروسی مامانم ( مخصوصا حلقش ) چطوری بوده ولی خب اونم فروخته بود
👇👇👇👇👇👇👇👇
 
17 آذر 98 : دورهمی اتفاقی به بهونه تولد آبجی طاهره 👇👇👇
 
صبح مدارس واسه خاطر بارندگی تعطیل شد که خاله طاهره اینا رفته بودن خونه خاله طیبه اینا خرما روغنی بخورن بعد از ظهرش هم خودمون رفتیم کیک و شکلات و اینا درست کردیم دورهمی
 
9 دی 98 : 
اسکله جزیره هرمز 👇👇👇👇👇

اینجا هم از قشم برگشتیم اسکله شهید حقانی👇

10 دی 98 : طبیعت زیبای شهر رودان 👇
 

10 دی 98 : 
بازی های تو و مهیا جون 👇
خیلیم بهتون خوش گذشت
 
13 دی 98 :
گوشه نشینی نرجس بانو :
چند وقتیه که دوست داری بری گوشه ترین جاها خودتو جا بدی اینم خونه خاله طیبه ایناست بین دو تا پشتی قایم شدی
 

14 دی 98 : 
اولین بار که نقاشی خورشید جلو من کشیدی 😍😍😍 بابا جونت میگه قبلا برا بابا عباس کشیدی ولی خب عکس نگرفته بود 😐
 
اینم خورشیدی که واسه من کشیدی 😍😍😍😍😍
 
👇👇👇
 
17 دی 98 : شکلات صبحانه بازی شیطونکم نتیجه دو دقیقه چت با عمه نصرت مهربونت 😫

20 دی 98 : گل نرگسم گل داده 😍
27 دی 98 : آموزش قیچی کردن از روی خط راست 
عاشق اینجور بازیهایی 😍
 
28 دی 98 : پیرهن مامان دوز

 
30 دی 98 : شیطونیای نرجس و مهرسا تو حیاط مجتمع
پسندها (1)

نظرات (0)